7⃣3⃣سفر گیلگمش به سمت جدش نوح ع🔰
سفر گیلگمش به سوی جدش نوح (اوت ناپیشتیم)آغاز میشود و او دراین سفر در جست و جوی جاودانگی است؛ جاودانگی روح و نه جاودانگی جسم.
گیلگمش از همان ابتدا میدانست که جسم را هیچ خلود و جاودانگی نیست، و به این سخنش اشاره شد که:
و تنها الهه ها (صالحان)کسانی هستندکه با شَمَش تا ابد زندگی میکنند، اما نسل بشر روزگارش شمرده شده است، و هر آنچه انجام دادند بر باد هوا است.
جدش نوح سالیان دراز است که مرده و او این مطلب را به خوبی میداند.
بنابراین سفر مزبور، سفری به دنیای دیگر است.
در این سفر گیلگمش بر نفْس خویش پای میگذارد و آن جاودانگی را که برای رسیدن به آن،سفرش را آغاز کرده بود، به دست می آورد. در همان سفر و حتی پیش از آنکه به جدش نوح
(اوت ناپیشتیم)برسد به خواسته اش میرسد:
📚📚📚📚📚📚📚
موهایم را باز میکنم و پوست شیر به تن میکنم و در صحراها سرگردان میشوم.
📚طه باقر، حماسه ی گیلگمش.
گیلگمش وارد عالم حقیقت میشود و در سفرش به سوی جدش اوت ناپیشتیم (نوح ع )امور راهمان گونه که هست مشاهده میکند:
سرانجام به کوه «ماشو»رسید،
کوهی که هر روز طلوع و غروب خورشید را نگهبانی میکند،
همان که بلندایش به پهنه ی آسمان میرسد،
و در پایین، دامنه اش به جهان زیرین میرسد،
بر دروازه ی آن «عقرب انسان ها»به نگهبانی ایستاده اند،
کسانی که شکوه آنها دهشت انگیز و نگاهشان مرگبار است،
جلال و جبروت آنها بر کوهستان سایه افکنده است،
آنها که خورشید را در طلوع و غروبش نگهبانی میکنند،
وقتی گیلگمش آنها را دید از خوف و رعب، چهره اش به زردی گرایید،
سپس دلیر شد و نزدیک رفت.
«عقرب مَرد»جفتش را مورد خطاب قرار داد و گفت:
آن که به سوی ما می آید، جسمش از جنس خدایان است.
همسر «عقرب مرد»به او پاسخ داد:
آری، دو سومِ او از خدایان است و یک سومش از انسان.
سپس «عقرب مرد»گیلگمش را خطاب کرد،
و به فرزند خدایان چنین گفت:
چه چیز تو را به این سفرِ دراز واداشت❓
چرا راه پیمودی و با گذر از دریاهای صعب العبور به سوی من آمدی❓
قصد خود را از آمدنت به من بازگوی.
گیلگمش پاسخ داد:
به قصد دیدار با پدرم اوت ناپیشتیم (نوح)به اینجا سفر کرده ام،
همو که به جمع خدایان راه جسته است،
آمده ام تا از او معمای زندگی و مرگ را جویا شوم.
عقرب مرد زبان به سخن گشود وخطاب به گیلگمش گفت:
تا کنون هیچ کس نتوانسته چنین کند، ای گیلگمش،
هیچ بشری از مسیر کوه ها عبور نکرده است،
زیرا مسافت دو برابر دوازده ساعت تاریکی بر آن سایه افکنده، طوری که نوری وجود ندارد، …
بخشی از حماسه شکسته شده است، …
گیلگمش پاسخ داد:
قصد رفتن دارم حتی اگر بهره ام غم و درد،
و چه در سرما و چه در گرما و چه آه و زاری و نوحه باشد،
حاال دروازه کوهستان را برایم بگشای،
عقرب مرد دهان گشود و به گیلگمش پاسخ داد:
گیلگمش، عبور کن و نترس،
به تو اجازه میدهم از کوهستان «ماشو»عبور کنی،
باشد که کوه ها و مسیرهایش را بپیمایی،
باشد که پاهایت تو را سالم بازگرداند،
این هم دروازه ی کوهستان❗️پیش رویَت باز است.
📚طه باقر، حماسه ی گیلگمش، ص ۷۵و۷۶.
💢سفر گیلگمش ادامه مییابد و او به بانوی مهماندار که گویی نماد مستی مردم از دلباختگی به دنیا و منیت است، میرسد.
بانوی مهماندار او را به دنیا، توجه به خود و رها کردن این سفر ملالت آور، در طلب جاودانگی دعوت میکند:
📚📚📚📚📚
بانوی مهماندار به گیلگمش پاسخ داد و گفت:
تو هیچ گاه آن زندگی را که در پی آن هستی نخواهی یافت،
چرا که وقتی خدایان انسان را آفریدند، مرگ را قسمتَش قرار دادند،
اما زندگی را برای خود نگاه داشتند،
اما تو ای گیلگمش، اندرون خود را از طعام آکنده ساز،
شب و روز، در جشن و طرب باش،
هر روزت را پایکوبی کن،
شب و روز به رقص و بازی بپرداز،
جامه های پاکیزه و درخشنده به تن کن،
سرت را بشوی و در آب استحمام کن،
به کودک خردسالی که دست هایت را گرفته است مهر بورز،
و همسری را که در آغوش داری، شادمان ساز،
این همان نصیب انسان است.
اما گیلگمش این گونه ادامه داد و بانوی مهماندار را مخاطب قرار داد و گفت:
ای بانوی مهماندار، راه اوت ناپیشتیم کدام است❓
راهنماییم کن، چگونه به او برسم❓
اگر راهی باشد که به او برسم، از دریاها نیز خواهم گذشت،
اگر رسیدن به او ناممکن باشد همچنان در بیابان ها سرگردان خواهم رفت.
📚طه باقر، حماسه ی گیلگمش، ص۷۹تا۸۲.
✔️با توجه به این عبارات آخر، گویی موسی ع در قرآن منظورش را از گیلگمش اقتباس کرده است
آنجا که میگوید:
سوره الكهف
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا [60]
و موسى به شاگرد خود گفت:
من همچنان خواهم رفت تا آنجا كه دو دريا به هم رسيدهاند. يا مىرسم، يا عمرم به سر مىآيد. (60)
📚 قرآن کریم سوره کهف آیه۶۰
و سفر گیلگمش ادامه پیدا میکند، تا به جدش اوتناپیشتیم (نوح ع )میرسد و جدش قصه ی طوفان را برای او حکایت میکند.
📚📚📚📚
گیلگمش راز زندگی را از جدش فرا میگیرد:
اوت ناپیشتیم به گیلگمش گفت:
مرگ سنگدل است و بیرحم،
کِی خانه ای ساخته ایم که تا ابد برجای ماند❓
کِی عهدی بسته ایم که تا ابد ادامه یابد❓
آیا برادران، میراثی را که تقسیم میکنند تا ابد خواهند داشت❓
آیا کینه تا ابد بر زمین باقی خواهد ماند❓
آیا رودخانه بالا میرود و طوفان تا ابد باقی میماند❓
پروانه هنوز از پیله اش خارج نشده و چشم به چهره ی خورشید نگشوده، اجلش فرا میرسد،
از روزگاران کهن تا کنون زندگی جاوید نبوده است،
و چقدر بین خفتگان و مردگان شباهت است❗️
آیا همچون مردگان نیستند⁉️
هنگامی که اجل فرا رسد، کیست که تواند سروَر و بنده را از هم بازشناسد❓
📚طه باقر، حماسه ی گیلگمش، ص۸۷.
حماسه ها، داستان ها و اشعار سومریان ثابت میکند که سومری ها، قبل از ظهور ادیان یهودی، مسیحی و اسلام، داستان دین الهی را با تمام جزئیات، شخصیت ها و نمادهای آن به طور کامل در اختیار داشته اند.
در الواح گِلین سومریان، خداوندگار حقیقی یکتا، بر همه چیز غالب است. آنها دارای عقاید،ارزش های اخلاقی،آرمان های مقدس، عبادت و شیوه های آن، روش های پیروزی بر شیطان و بر دنیا وبر منیّت و حب ذات هستند.
بنابراین، سومریان تمام دین را از الف تا یاء، در اختیار داشته اند.
سومریان این ها را از کجا آورده اند❓
این مجموعه ی پیچیده و کامل را که به طور ناگهانی در تاریخ سرزمین بین النهرین پدیدار شده است، از کجا آورده اند❓
واقعیتی که برای افراد عاقل همچون خورشید تابان، روشن و نمایان است، این است که یک جهش فرهنگی و تمدنی، فرهنگ و تمدن سومریان را برای ما پدیدار ساخته است. هر کس که میخواهد با وجود آنچه به آنها اشاره شد، منکر این مطلب شود، به خودش مربوط است و خودش میداند.
همان طور که اشاره شد، فرضیه ها و نظریه هایی برای تفسیر این جهش فرهنگی ارائه شده است؛ که اگر این طورنبود، کار به طرح نظریه ی آمدن موجوداتی از فضا نمیکشید‼️
شگفتا از کسانی که برای شرح این جهش فرهنگی به ورود موجودات فرازمینی با سفینه ها و قدرت های کیهانیشان که البته هیچ اثری از آنها بر زمین نمیبینیم استناد میکنند، ولی نمیپذیرند که نفْس آدم در بدنش دمیده، یا به آن متصل شد، سپس تکامل یافت و به سطحی بالاتر در ایجاد،سازماندهی و توانایی اندیشیدن و درک کردن ارتقا یافت.