توهم بی خدایی-متن

31- سرزمین سومر و اکد بر دموزی گریست و اکنون بر حسین ع میگرید⁉️

سومریان یا اکدیان هزاران سال بر دُموزی (دمو: فرزند، زی:نیکوکار)گریستند و مویه کردند.
گریه و زاری سرزمین بین النهرین بردموزی تا زمان حزقیال نبی ادامه یافت.
در تورات نقل شده است که ساکنان بین النهرین بر تَموز (دموزی)نوحه سرایی میکردند:


📚📚📚📚📚📚📚📚
سپس گفت بیا تا گناهان بدتر از اینها را به تو نشان دهم *
آن گاه مرا به دروازه ی شمالی خانه ی خداوند آوردو زنانی را نشان داد که آنجانشسته بودند و بر تَموز گریه میکردند *
خداوند به من فرمود:
آیا این را میبینی، ای فرزند آدم؟
ولی از این بدتر را هم به تو نشان خواهم داد *
سپس مرا به حیاط داخلی خانه ی خداوند آورد. آنجا در کنار دروازه ی خانه، هیکل خداوند و بین ایوان و قربانگاه، در حدود بیست و پنج مرد پشت به هیکل خداوند و رو به مشرق،در شرق، آفتاب را سجده میکردند.
📚کتاب مقدس، عهد عتیق، سِفر حزقیال ۸:۱۳تا۱۶


عملی که در اینجا گناه و پلیدی خوانده شده، همان قتل تَموز (دموزی)است که آن زنان را به گریه،و مردان را کنارقتلگاهش به سجده واداشته است.
قصه ی مرگ دموزیِ پادشاه باپرداخت هزینه ی نپذیرفتن سجده برای ایشتار اینانا (دنیا)آغاز میشود:
پس آن هنگام که «اینانا»(ایشتار)بخواهد از جهان زیرین خارج شود، بگذار تا کسی را به جانشینی برگمارد،
«اینانا» از جهان زیرین بالا آمد، شیطان های کوچک چون نی شوکر و شیطان های بزرگ چون نی دابان از هر سوگرداگرد او حرکت میکردند،
شیطانی که پیشاپیش او گام برمیداشت، گر چه وزیر نبود، عصای سلطنتی در دست داشت،
و آن که در کنارش می آمد، گر چه جنگاور نبود، ولی غرق در سلاح بود، آنان که وی را همراهی کردند،آنان که با «اینانا»(الهه ی ایشتار یا دنیا)هم سفر بودند،
موجوداتی بودند که نه نان میشناختند و نه آب،
نه آرد بو داده میخوردند، و نه آبی که برای قربانی تقدیم شده بود،می نوشیدند،
آنها زن را از آغوش شوهرش می ربودند،
و نوزاد شیرخوار را از سینه ی مادرش جدا مینمودند. …
«اینانا»(ایشتار)رهسپار دو شهر سومری «اما»و «بدتی بیرا»میشود، و خدایان این دو شهر، همان با خضوع و خشوع برای او (ایشتار یادنیا)سجده میگذارند و به این ترتیب خود را از چنگال اهریمنان نجات میدهند.
سپس به شهر «کلاب»که خدای
حامی آن، دموزی است میرسد.
«دموزی»(تَموز)لباسی فاخر به تن کرد و بر تخت تکیه زد،شیطان ها از ران هایش گرفتند. …،
هفت شیطان به سویش حمله بردند، آن گونه که بر بالین بیماران حمله ور میشوند،
چوپانان از نواختن نای در پیشگاه او دست کشیدند،
«اینانا»چشم بر او دوخت،
با دیده ی مرگ به او خیره شد،
با خصومت با او صحبت کرد،
کلماتی از روی خشم و عصبانیت،
با صدای بلند او را گنهکار خواند:
«سزای اوست، ببریدش»
و این گونه «اینانا»ی پاک، دموزی شبان را به آنان سپرد،
آنان که با او همراه بودند،
آنان که با دموزی (تَموز)همراه بودند،
موجوداتی بودند که نه نان می شناختند و نه آب،
نه آرد بو داده می خوردند،
و نه آب تقدیم شده به عنوان قربانی، می نوشیدند، …
و این گونه ایشتار (اینانا)همسردموزی پادشاه وی را تسلیم شیاطین کرد تا او را به قتل برسانند.
درک این مطلب در تناقضی آشکاربرای کسانی که معنای حاکمیت خدا یاتعیین الهی یا آن طور که سومریان ـ اکدیان از آن تعبیر میکنند، « سلطنتی که از آسمان نازل شد»را درنمییابند، سخت میباشد.
📚کریمر از الواح سومر صفحات ۲۷۷تا۲۷۹

اما این حقیقت در دین الهی بسیار تکرار شده که ایشتار- دنیا دربسیاری موارد مطیع و منقادپادشاهانی است که خدا آنها را تعیین و تنصیب ننموده است؛ چرا که آنها برای دنیا سجده میکنند و درمقابلِ او خاضع هستند و شهوات دنیویشان را میپرستند.
ایشتار- دنیا بر کسانی که از طرف خدا برای حکمرانی در آن تعیین میشوند، سرکش است؛ زیرا درحقیقت اینها بردنیا سرکشی و نافرمانی کرده اند. ✅سهم علی ع پنج سال تلخ بود که در آن، تمام شیاطین زمین برای دشمنی با ایشان در جمل و صفین و نهروان به پا خاستند و از پا ننشستند مگر هنگامی که او را در کوفه به قتل رساندند.
✅ سهم حسین ع حاکم برگزیده برای حکمرانی در دنیا – کشتاری بود که حتی طفل شیرخوار نیز از آن جان سالم به در نبرد.
✅اینها برخی متونی است که در الواح گِلین سومریان آمده است و در آن از مصیبت و فاجعه ی دموزی وخواهرش صحبت میکند.
✅خواهیم دید که این متون تا چه حد شبیه واقعه ای است که بر حسین ع گذشته است؛ در حالی که این هامتونی باستانی هستند که سومریان_اکدیان هزاران سال پیش از ولادت امام حسین ع نقل نموده اند:

قلبش ظرف اندوه و اشک شد،
تا به آنجا که دشت ها امتدادی دور دست دارند رفت،
قلب چوپان مالامال از اندوه و اشک است،
به دشتهای دوردست رفت،
قلب دموزی غرق در اندوه و اشک است،
از دشت های دوردست و وسیع گذشت،
نِی را بر گردنش آویخت و بختش را با تأسف فریاد زد،
ای دشت های پهناور دور دست،
گریه ام را تکرار کنید،
گریه ام را تکرار کنید،
ای دشت ها، باید غم و اندوه و اشک ریختن را فرا گیرید،
گریه ام را تکرار کنید،
با من نوحه سر دهید،
ای خرچنگ های رودخانه، بر من دردمند شوید،
ای قورباغه های رودخانه، برایم آواز سر دهید،
تا مادرم فریاد شیون و زاری سر دهد،
تا مادرم (سرتور)فریاد شیون و زاری سر دهد،
تا مادرم که پنج قرص نان ندارد، فریاد شیون و زاری سر دهد،
تا مادرم که ده قرص نان ندارد، فریاد شیون و زاری سر دهد،
آن هنگام که مرا از دست دهد، کسی که به او توجه کند، نخواهد یافت،
و تو ای چشم من که در دشت ها حیرانی،
چونان چشم مادرم گریان شو،
و تو ای چشم من که در دشت ها حیرانی، چونان چشم خواهرم گریان شو،
میان غنچه ها و گُل ها دراز میکشم،
میان غنچه ها و گل های دشت بر پشت میخوابم،
دموزی چوپان در دشت دراز کشید،
هنگامی که چوپان دموزی خوابیده بود رؤیایی دید،
هر پاره ای از بدنش به لرزه درآمد،
بعد از خواب دیدن بیدار شد،
چشمانش را مالید،
سرگیجه ی شدیدی احساس کرد،
دموزی بیدار شد و گفت:
او را نزدم بیاورید، او را بیاورید، خواهرم را بیاورید،
جشتی نانا خواهر کوچکم را بیاورید،
آن نویسنده ی دانا به رمز ارواح را بیاورید،
خواهرم را که معانی کلمات را میداند،
آن زن عاقله ای که معنای خواب ها را می داند،
باید با او سخن گویم،
باید از خوابی که دیده ام، باخبرش سازم،
دموزی با خواهرش (جشتی نانا)سخن گفت:
در مورد خواب، خواهرم به خوابی که دیده ام گوش فرا ده.
اسل در تمام اطراف من میروید،
اسل به انبوه از درون زمین بالا می آمد،
یکی از آن گیاهان به تنهایی ایستاد و سرش را در برابرم خم کرد،
تمام اسل ها جفت جفت ایستاده بودند به جز یکی که از جایش کنده شده بود،
در آن باغ گرادگرد من روی زمین، درخت های بلند ترسناکی برخاستند،
بر زمین رؤیایم آبی فرو نمیریزد،
کیسه ی آذوقه ام خالی گشته و همه چیز آن به تاراج رفت،
جام مقدسم از میخی که به آن آویزان بود، افتاد،
عصای چوپان ناپدید شد،
کرکس بره ای را با چنگال هایش میبَرَد،
و باز، گنجشک را از حصار نیِین ربود،
خواهرم:
ماده شترهای کوچک من، غبارآلود ناله سر میدهند،
بره های آغُلم با پاهایی لنگان روی زمین حرکت میکنند،
مشک شیر متلاشی شده و خالی است،
جامَم خُرد شد،
دموزی دیگر بین زنده ها نیست،
آغُلِ بره هایش بر باد هوا رفت،

جشتی نانا گفت:
آه ای برادر من، خوابت را برایم بازمگو،
شادمان کننده نیست،
اسل در تمام اطرافت میروید،
اسل به انبوه از درون زمین بالا می آید،
جمعی از قاتلان کار را بر تو یکسره خواهند کرد،
این خواب تو است،
یکی از آن گیاهان به تنهایی ایستاد و سرش را در برابرت خم کرد،
او مادر تو است،
به خاطر تو سرش را خم خواهد کرد،
تمام اسل ها جفت جفت ایستاده بودند بجز یکی که از جایش کنده شده بود،
من و تو،
یکی از ما پنهان خواهد شد و از بین میرود،
در باغ در گرداگرد زمین اطرافت درختان بلند ترسناک افراشته شدند،
دیوسیرتان، تو را خواهند ترساند،
بر زمین رؤیایت آبی فرو نمیریزد،
آغُل بره ها ویران خواهد شد،
شیاطین، عرصه را بر تو تنگ خواهند کرد،
کیسه ی آذوقه ات خالی گشته و همه چیز آن به تاراج رفت،
و جام مقدست از میخی که به آن آویزان بود، فروافتاد،
از زانوی مادرت که تو را آبستن شد، خواهی افتاد،
آذوقه ی چوپان،
مشک چوپان، همه چیز ناپدید میگردد،
دیو صفتان، هر کاری انجام خواهند داد تا تو را ناتوان سازند،
جمع شدند،
جغد،
کرکس،
باز،
عفریت بزرگ،
همه میخواهند تو را برانند،
در آغل بره ها، کار تو را یکسره خواهند کرد،
ماده شترهای کوچکت غبار آلود، ناله سر میدهند،
خشم چونان گردباد در آسمان پایدار میماند،
تو بر زمین خواهی افتاد،
هنگامی که برههای آغُلَت با پاهایی لنگان بر روی زمین حرکت میکنند،
هنگامی که مشک، متلاشی شده و خالی است،
شیاطین هر چیزی را پژمرده خواهند کرد،
آن هنگام که کرکس، بره ی کوچک را میبَرَد،
گالا گونه هایت را خواهد خراشید،
آن هنگام که باز، گنجشکی را از حصار نِیین میرباید،
گالا از حصار بالا میرود تا تو را به دوردست ببرد،
دموزی،
گیسوانم به خاطر تو در آسمان پریشان خواهد شد.
بره ها زمین را با سم های خود خواهند کَند،
آه دموزی من با تأسف بر تو، گونه هایم را خواهم دَرید،
ظرف دوغ شکسته شد،

دموزی از شیاطین گریخت،
به آغُل بره های خواهرش جشتی نانا گریخت،
وقتی جشتی نانا ، دموزی را در آغُل بره ها دید گریست،
دهانش را به سوی آسمان کرد،
دهانش را به سوی زمین آورد،
غم و اندوهش چونان جامه، افق را پوشانید،
چشمانش را درید،
دهانش را درید، رانهایش را درید،

«گالا»بالای حصار چوبی رفت،

(گالای اول )دموزی را بر گونه اش زد و چنگال هایش را در او فروبرد،
(گالای دوم )دموزی را بر گونه ی دیگر زد،
(گالای سوم) پایه های مشک شیرده را درهم کوبید،
(گالای چهارم) جام را از میخ پایین آورد و خُرد نمود،
(گالای پنجم) مَشک را در هم کوبید،
(گالای ششم )جام را خرد کرد،
(گالای هفتم) گریست،
دموزی ❗️برخیز،ای همسر اینانا❗️
پسرِ (سِرتور)، برادر جشتینانا ، از خواب دروغینت برخیز،
بره هایت غارت شدند،
گوسفندانت غارت شدند،
بزهایت غارت شدند،
کودکانتان را میگیریم (بُزهایت غارت شدند)
تاج مقدست را از سر درآور،
رَخت پادشاهیت را از تن به درآر،
بگذار عصای پادشاهیات بر زمین افتد،
نعلین مقدست را از پای درآور،
عریان، با ما میروی
(گالا) دموزی را گرفت،
او را احاطه کردند،
دستانش را بستند،
گردنش را بستند،
مشک شیرده آرام گرفت،
شیری از آن پایین نمیآید،
جام خرد شده است،
بعد از این دیگر دموزی نخواهد بود،
آغُل بره ها به باد هوا رفت.
📚کریمر و ولکشتاین، اینانا ملکه ی آسمان و زمین.


همان طور که در تقویم های بابلی میخوانیم، اندوه و زاری بر الهه ی«دموزی»از روز دوم ماه uzi Duیعنی تَموز آغاز میشد، و کاروان های عزاداری تشکیل میگردید و در آنها مشعل هایی حمل میکردند.
این مراسم در روز نهم و شانزدهم وهفدهم بود.
در سه روز آخر ازاین ماه مجلسی تشکیل میدادند که نام اکدی آن تالکیمتو (Talkimtu)بود.
در این مراسم،عروسکی که نماد الهه ی تَموز بود را نمایش میدادند و به طور سمبلیک دفن میکردند.
علیرغم تأثیری که عقیده ی مرگ الهه ی دموزی بر جامعه ی کهن بینالنهرین و خارج از آن بر جای گذاشته بود،حزن و اندوه بر او هیچ گاه جزو تشریفات رسمی معبد نشد، بلکه سالانه در بین مردم برگزار میشد.
… ما به تعدادی از نوحه هایی که شاعران سومری و بابلی در رثای الهه ی جوان دموزی تألیف کرده اند و در کاروان های عزا در شهرهای مختلف خوانده میشد، دست پیدا کرده ایم.

📚تموز نام یکی از ماه های عبری، رومی و سریانی است که تقریباً معادل تیر ماه شمسی است.
📚فاضل عبدالواحد علی، ایشتار ومصیبت تَموز.
دکتر فاضل عبدالواحد علی، مدرس سومریان و آشوریان و رئیس سابق دپارتمان فرهنگ در دانشگاه بغداد است.